جدول جو
جدول جو

معنی طلب داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

طلب داشتن
بستانکاربودن
متضاد: بدهکار بودن، توقع بی مورد داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طمع داشتن
تصویر طمع داشتن
آزمند بودن، حریص بودن
توقع داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبه داشتن
تصویر غلبه داشتن
چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب داشتن
تصویر تاب داشتن
پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
فرهنگ فارسی عمید
خوشبو کردن معطر کردن: ایزد تعالی افواه جهانیان را باطایب ذکر مناقب و ماثر خداوند خواجه جهان... مطیب و مشرف داراد خ
فرهنگ لغت هوشیار
افزون بودن، برتر بودن، چیره بودن بسیار بودن بیش بودن، چیره بودن پیروز بودن
فرهنگ لغت هوشیار
داشتن کسی که پول عیش و عشرت رفق را بپردازد. توضیح وقتی که یک ازلاتها چنین کسی را پیدا کند هنگام دعوت کردن و (بفرما زدن) برفقایش می گوید: بیایید برویم امشب ولی داریم خ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب داشتن
تصویر لب داشتن
شایستگی داشتن لایق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطف داشتن
تصویر لطف داشتن
خوشرفتاری داشتن، مهربانی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پاژ نام داشتن پاژ نامیدن دارای لقب بودن عنوانی داشتن: ای عشق، پیش هرکسی نام و لقب داری بسی من دوش نام دیگرت کردم که: دردبیدوا. (دیوان کبیر 7: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلو داشتن
تصویر غلو داشتن
زیاده روی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مت داشتن لغزش داشتن نادرستی داشتن در گفتن خواندن یا نوشتن اشتباه داشتن: املای تو پنج غلط دارد
فرهنگ لغت هوشیار
امید وار بودن، چشم داشتن، آز ورزیدن آزمند بودن حریص بودن، امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجب داشتن
تصویر عجب داشتن
در شگفت بودن تعجب داشتن متحیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعم داشتن
تصویر طعم داشتن
مزه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجب داشتن
تصویر حجب داشتن
حیا داشتن شرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
در چله خانه معتکف شدن مدت چهل روز مدت چهل روز بعبادت و ریاضت پرداختن، در روز چهلم مرگ عزیزی مراسم خاصی برپا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلد داشتن
تصویر بلد داشتن
رهبر داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجب داشتن
تصویر عجب داشتن
((~. تَ))
تعجب کردن، متعجب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب داشتن
تصویر تاب داشتن
((تَ))
طاقت داشتن، تحمل داشتن، در رنج بودن، درد داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
Slant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
Crest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
alcançar o cume
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
наклонять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
достигать вершины
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
neigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
den Gipfel erreichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
osiągać szczyt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
нахиляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
przechylać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
досягати вершини
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
倾斜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
inclinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیب داشتن
تصویر شیب داشتن
inclinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی